۱۳۹۱ آذر ۱۹, یکشنبه

از قرون وسطا تا ایران امروز

قبل از رنسانس، در دوره ی مخوفِ قدرقدرتی کلیسا در ایتالیا، نگاه دینسالاران حاکم بر سرنوشت انسان، به انسان چگونه بود؟ درست مانند نگاه دینسالاران حاکم بر ایران امروز. هم شگفتی انگیز است و هم شرم آور که امروز ایران را می توانیم عینا در آینه ی قرون وسطای ایتالیا ببینیم. هم نثر وهم شعری که می خوانید متعلق است به پنج قرن پیش؛ اما گوئی همین امروز در ایران نوشته شده است.
به سال 1528 کاپلا اهل میلان در باره تفاوتهای زن با مرد می نویسد:

« مرد، آشکارا نجیب تر از زن است. دلیل ساده اش هم اینکه مقامهای مدنی و الهی به مرد داده شده و زن را از آنها منع کرده اند.
قانون ، زن را از قاضی شدن منع کرده، بسیاری از حرفه های پُراعتبار دیگر هم خاص مردان است.
از این گذشته، مرد از روی الگوی خدا آفریده شد. و اگر زنان و رفتارهای  شیطانی شان نبود، اگر از آن میوه ی ممنوعه نمی خوردند، و آنگونه نافرمانی نمی کردند، بهشت جای آنان هم بود. با آن گناه، زن، همچون موجودی، وَبالِ گردنِ آدم، نازل شد و به جبران آن، پسر خدا، خون خود را داد.
مسیح ترجیح داد به هیأت مرد آفریده شود تا تفاوت زن و مرد را نشان بدهد.
نام مرد با پارسائی و تقوا آمیخته است و نام زن با پلشتی و کثافت.
چه بسیار شاعران درباره ی  بی ثباتی رأی زنان شعر گفته اند و درباره ی  طبع متزلزل و رنگارنگ آنان. همه ی بیماریهای بشر روی زمین، از زن سرچشمه گرفته است».
                                        
-----------------------------------------------------

چنین نبود اما که در همان قرون وسطا هم چنین سخنان حکیمانه یی بی پاسخ بماند و اعتراض و تمسخری هیچ منتشر نشود.
زن شاعری از ناپل به نام لورا تراچینا در شعر « پدر» سروده ی  سال 1548، به طنز – و از زبانِ دلِ مرد - پاسخ این موعظه را می دهد:

« ای زن! چقدر شکننده ای
چقدر تغییر پذیر، چقدر فا رغ از احساس انجام وظیفه
آری، جانور ناقص! درست است:
نمی توانی هیچ احساسی از غرور داشته باشی
فکر می کنی هرگز بر خطا نبوده ای
هرگز شرارت نکرده ای
هرگز افسونگری هایت فاش نشده است
ای زن! ای شهوتی ناشکیبا
چه آسان رنگ عوض می کنی

توفقط زن هستی! دشنامی بدتر از این هم هست؟
آفریده شدی تنها برای کارهای بد
بگو به من این را! منی که برای تو می میرم
برای تو که افسونم کرده ای و حرصم می دهی
اعتراف تو به این همه، نیاز قلبی ام را برآورده می سازد
بدا به حال کسی که به تو اعتماد کند»!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر