۱۳۹۲ خرداد ۲۳, پنجشنبه

ما صورتک به چهره داريم


از دوست و برادرِ بزرگم احمد تدین خواستم که اگر در مسیر جستجوی مشتاقانه ی همیشه اش در پهنه ی شعر و ادبیات انگلیسی، به نمونه هایی برخورد که به کار درج دراین خانه ی قلم بیاید، دراختیارم بگذارد. فروتنانه، مانند همیشه، پذیرفت و حاصل، به نقد، شعرهایی ست از دو شاعر آمریکایی –  یکی سفید : رابرت فراست و دیگری سیاه : پل دانبار.


paul laurence dunbar (June 27, 1872 – February 9, 1906)





برگردان: احمد تدین

ما صورتک به چهره داریم



صورتکهایی به چهره می بندیم که می خندند و دروغ می گویند ،

گونه هامان را می پوشانند و به چشمهامان سایه می افکنند –

این دِینی ست که ما به فریب و نیرنگِ بشر پرداخت می کنیم ؛

با قلبهای دریده و خونچکان لبخند می زنیم ،

و با هزار شگرد و شعبده می بلعیم .


جهان چرا باید هوشمند باشد چندان

که دانه های اشک و آهِ ما را شماره کند ؟

نه ، بگذار بدان هنگام ، تنها ، که صورتکمان به چهره است،

ما را نظاره کند.


لبخند می زنیم ، امّا ، خدای من! شیونِ ما

از جانهای شکنجه شده مان به تو می رسد.

آواز می خوانیم ، امّا آه ، زمینِ زیرِ پامان

سست است ، و مغاک ژرف ؛

امّا بگذار جهان در رؤیایی دیگر باشد ،

ما که به چهره صورتک داریم !








Robert Lee Frost (March 26, 1874 – January 29, 1963)
برگردان: احمد تدین
آتش و یخ 
پایان جهان را جمعی ، سبب،  آتش دانند    و کسانی  ، یخ و من با کدامین اینانم؟
با آنان که آتش را.

جهان ، اما اگر دو بار فنا می شد
آن قدر با نفرت آشنا شده ام
که بگویم
با یخ  هم عالی ست!

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱, یکشنبه

چراغی می زند سوسو



چراغی
می زند سوسو
و چندان بی قرارم من چنان چون پیش
و همچون پیش
جانم اشتیاق است از حضور همدلی همراه
اگرچه زخمهای کهنه را هم می برم با او
 چراغی می زند سوسو.
این روزها صحبت از انتخابات است. انتخاباتی که 4 تا 8 سال آینده مردم ایران را رقم خواهد زد.
اما در این روزها تنها چراغی که در نا امیدی سوسو می زند و مردم بیش از پیش حضورش را غنیمت می شمارند و البته رژیم به هر طریق سعی در خاموش کردن این چراغ دارد خاتمی است.
چرا از خواست مردم حمایت نکنیم؟

۱۳۹۲ فروردین ۱۹, دوشنبه

زندگی


زندگی
مانند تنهایی
دو سو دارد:
یکی سو
چهره ی آوارگی در خویش؛
یکی سو
سمتِ بارانی که می بارد.


------------------
2 فروردین
1392

۱۳۹۱ بهمن ۲۰, جمعه

در مقابله با نظامهای فاشیستی

نظام های فاشیستی، چند ویژگی مشترک دارند: 1- رهبری یگانه و بیشتر، کاریزماتیک. 2- بسیج توده یی و تکیه به سرکوب معترضان و روشنفکران توسط دستجات مسلح 3- مردمِ تحتِ حکومت خود را ملت برتر در میان همه ی ملل جهان معرفی کردن (و کذالک جعلناکم اُمّتا وسطا) 3- ترویج تقدس خویش به عنوان تنها قدرت سیاسی مشروع در جهان. 4- ایدئولوژی، همچون تنها جهانبینی حق در برابر همه ی جهانبینی های باطل. 5- دشمن معرفی کردن همه ی... جهان در برابر نظم برساخته ی خود. 6- نظامیگری.
حکومت نازیهای آلمان و فاشیستهای ایتالیا اگرچه در جنگ با حکومتهای دیگر شکست خوردند، اما فاشیسم (در معنا و منظر کلاسیک آن که واکنشی ضد انسانی در برابر "جهنم سرمایه داری مالیِ بحرانزده" تعبیر شده است)، در اساس، با قهرمانی های ناگزیر هسته های مقاومت ضدفاشیستی، نابود شد. و بعد، دستاوردهای این مقاومت، که به گونه ی روشنگریهای روشنفکران و هنرمندان و نویسندگان، منتشر شد، عادتها و سنتهای فاشیستی را در همان کشورها و در میان همان توده های پیشتر بسیج شده با فرمان رهبر و پیشوا، رو به زوال برد.
امروز، نظامهای فاشیستی، اگرچه می توان گفت که بر ضرورت تاریخی جبری شکلگیری فاشیسم کلاسیک، بوجود نیامده اند، اما شیوه های حکومتی شان، همان شیوه های فاشیسم کلاسیک است. اگر شیوه ها یکی ست، راهِ مقابله با آنها هم یکی ست؟